rasta

ساخت وبلاگ

من دختر دوم یک خانواده 6 نفره هستم.وضعیت اقتصادی مان درحالت معمولی است.من در بچگی به یکی از فامیل های نزدیکمون علاقه داشتم.ولی اون از وضعیت مالی بالایی برخوردار هس و مادر پدرش هم فک میکنم که به احتمال98% اگه اونم منو بخواد مخالفت کنه.اون داره تا شهریور میره خارج از کشور که بمونه دو سه ماه یه دفعه اونم شاییییید ببینمش.ما تو خونوادم راحتیم تاحالا چند دفعه برای تبریک عید و اینا منو بغل کرده.البته فک میکنم اونم کسیو داره الان در تهران مشغول به تحصیله.
در این گوشه و حوالی با پسری در ارتباط هستم یعنی به خودم گونجوندم که اگه با اونی که نمیتونم باشم با اون باشم که عاشقمه…این پسر واقعا حس میکنم عاشقمه چون بخاطر من سیگار و دوستا و بیرون گردی رو گذاشته کنار واقعا هیچوقت دنبال دختر دیگه یا چشم چرونی نبوده و خیلی هم رو من غیرتی هس….یعنی میره سرکار صبح بعد عصر اگه خواسته باشیم میریم بیرون وگرنه اون تو خونس و تو شبکه های اجتماعی باهم چت میکنیم و همه ی کارامونم رو به هم میگیم.
این پسر هممه ی خونوادش میدونن که منو داره و به منم گفته که با مادرم در جریان بذارم…خب منم گذاشتم و مامان منم فقط گفته خواهر بزرگت ازدواج کنه بعد تو و درباره ی بیرون رفتنمون هم درجریانه.البته مامان اونم در جریانه و من بصورت حضوری هم چند دفعه دیدمشون و اوشون هم بسیار منو دوس دارن و منو تحویل میگیرن.راستش پسر اول اون خونواده معتاد هس و این پسری که بامن رابطه داره 4-5 سانتی قدش از من کوتاه تره…بابای این خونواده هم یه کارخونه داشته که 6-7 ساله برشکست شده و الان یه کارگاه با پسرکوچیکیشون که بامن رابطه داره کار میکنن.بعضی وقتا به پسری که بامن رابطه داره رفتارای مناسبی باش نمیکنن کوچیکش میکنن بعضی اوقات و ازاین حرفا و این پسر خودش رو قوی نشون میده ولی تو خودش از خودش راضی نیست و میگه من قدم کوتاس و فلانم و این حرفا.راستش ما چند دفعه ای باهم رابطه ی جنسی هم داشتیم.
حالا این پسر اصرار داره که عقد کنیم درصورتیکه هنوز 18 سالمونه و اونم درحاضر داره کار میکنه که زندگی ایندمون از حالا تامین کنه و هدف پیشرفت هم داره.
واقعا منو گذاشته جای همه کسش…جای دوستاش خونوادش برادرشو اینا
فقط یه جا که میریم فقط اس میده و میخواد همش باهم باشیم.
گاهی اوقات به اون پسر فامیل نزدیکمون هم فکرمیکنم و میگم کاش اون بام بود که قدش هم بلند و خوب و هم از نظر مالی اوکی .
من و اون پسر الان همسن هستیم ولی اون خیلی سنش بیشتر میخوره و اقا هس.
اره دوسش دارم ولی بعضی وقتا از نق زدناش که کی بهم میرسیم و چرا خونواده ها قبول نمیکنن که تو این سن بیامو اینکه خیلییییییی غیرتیه و من تو خونواده ای بودم که کلا اورت بودیم و راحت.
نمیدونم با اینجور چیزاش کناربیام…همه میگن از دوست داشتنه زیادیه
ولی چطور باش رفتارکنم و چطور بگم ازدواج رو بندازه 2-3 سال دیگه
هنوز جونم واسه ازدواج حس میکنم
این پسراز حس دوست داشتن چیزی واسم کم نذاشته…دوسشم دارم فقط بعضی موقعها میگم کاش بلندتربود حداقل 5 سانت که هک قد باشیم.
البته اونم وضعیت مالیش تقریبا مثل ماس و داره تلاش میکنه که اون کارخونه رو سرپا کنه.
ازتون میخوام کمکم کنین علاوه بر جواب چیزهایی که گفتم بهم کمک کنین امید و انرزی بیشتر بهش بدم تا حداقل شادتر باشیم تو این رابطه.
یه دنیا تششششکر…شما با کمک به هم نوعانتون سطح فرهنگی جامعه رو بالا میبرین.
خداقوت
:)

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 258 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 2:38